آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها نويسندگان
|
رنگين كمون
گفتمش نقاش را نقشی بکش از زندگی* باقلم نقش حبابی برلب دریا کشید
باران قصیده واری غمناک آغاز کرده بود می خواند و باز می خواند بغض هزارساله دردش راانگار می گشود اندوه زاست زاری خاموش! نا گفتنی است... اینهمه غم؟! نا شنیدنی است! پرسیدم این نوای حزین درعزای کیست؟ گفتند اگر تو نیز از اوج بنگری خواهی هزار بار از و تلخ تر گریست!
|
|||||||||||||||||
|