آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها نويسندگان
|
رنگين كمون
گفتمش نقاش را نقشی بکش از زندگی* باقلم نقش حبابی برلب دریا کشید
وقتی که دلتنگ می شم همراه تنهایی میرم داغ دلم تازه می شه زمزمه های خوندنم وسوسه های موندنم باتوهم اندازه می شه قد هزار تا پنجره تنهایی آواز می خونم دارم باکی حرف میزنم نمی دونم نمی دونم این روزا دنیا واسه من ازخونمون کوچیک تره کاش می تونستم بخونم قد هزارتا پنجره طلوع من طلوع من وقتی غروب پر بزنه موقع رفتن منه حالا که دلتنگی داره رفیق تنهاییم می شه کوچه ها نارفیق شدن حالا که می خوام شب وروز به همدیگه دروغ بگن ساعتا هم دقیق شدن
|
|||||||||||||||||
![]() |